حکایت نصیحت پدر

حكايت نصيحت پدر

روزی پدری هنگام مرگ، از آنجا که می دانست پسرش جوان است و شاید دنبال کارهای نادرست برود او را فرا خواند و گفت: فرزندم تو را چهار وصیت دارم و امیدوارم که در زندگی به این چهار وصیت من توجه کنی.

اول اینکه اگر خواستی ملکی بفروشی ابتدا دستی به سرو رویش بکش و بعد آن را بفروش.

دوم اینکه اگر خواستی با فاحشه ای همبستر شوی سعی کن صبح زود به نزدش بروی.

سوم اینکه اگر خواستی قمار بازی کنی سعی کن با بزرگترین قمار باز شهر بازی کنی.

چهارم اینکه اگر خواستی سیگار یا افیونی شروع کنی با آدم بزرگسالی شروع کن!

مدتی پس از مرگ پدر، پسر تصمیم گرفت خانه پدری که تنها ارث پدرش بود را بفروشد پس به نصیحت پدرش عمل کرد و آن ملک را با زحمت فراوان سر و سامان داد پس از اتمام کار دید خانه بسیار زیبا شده و حیف است که بفروشد پس منصرف شد.بعد خواست با فاحشه معروف شهر همبستر شود. طبق نصیحت پدر صبح زود به در خانه اش رفت. فاحشه فرصت نکرده بود آرایش کند. دید که او بسیار زشت است و منصرف شد.بعد خواست قمار بازی کند پس از پرس و جوی فراوان بزرگترین قمار باز شهر را پیدا کرد. دید او در خرابه ای زندگی می کند و حتی تن پوش مناسبی هم ندارد. علتش را پرسید. قمار باز گفت: همه داراییم را در قمار باخته ام! در نتیجه به عمق نصایح پدرش پی برد.زمانی که دوستانش سیگار برگی به او تعارف کردند که با آنها هم دود و پیاله شود، به یاد وصیت پدر افتاد و نپذیرفت تا با مرد پنجاه ساله ای که پدر یکی از دوستانش بود، دود را شروع کند ولی وقتی او را نزدیک به موت یافت که بر اثر مواد مخدر بود، خدا را شکر کرد و برای پدر رحمت خداوند را خواستار شد.

پ.ن : شاید این نصایح و کل این حکایت مطلب ساده ای باشه ولی به راستی نوع و روش نصیحت کردن در تمام موارد خیلی مهمه .

هیچستان - به یاد سهراب

به یاد سهراب

یک نفر از پس پرچین خیال

با صدایی لرزان

داد میزد سهراب ٬

                        که کجا پنهانی ؟

                        پشت هیچستانی ؟

جان سهراب بیا

نفسی روشن کن

نفسی ساده تر از پیچش باد

وای بر این همه یاد ... !!

تو خودت میگفتی

" خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد "

خواهم آمد و پیامی که پر از بوی خوش قاصدک است ٬

بی هوا دست خدا خواهم داد !!

...

سالها باز گذشت

ثانیه ثانبه فردا فردا

خبری از گذر عمر نشد

و من اینجا ماندم ...

در پس خاطره ها !

آی سهراب بگو :

نان و ریحان چه زمان می ارزد ٬

                                         در پس این همه درد ؟

چه کسی غصه ی فردا دارد ٬

                                        زیر این سایه سرد ؟

آی سهراب بیا

تو نرو از این شهر

پشت این هیچستان

جز دو خط ویرانی

خبری نیست که نیست ... آی سهراب بیا   .... آی سهراب بیا 

پ . ن : این روزها وقتی اس ام اس های طنزی که برای دکتر شریعتی ساختند می شنوم دلم می سوزه !!! چقدر بعضی از ما ایرانی ها آسون به مفاخرمون حمله می کنیم !!!

باربط : تا چندی قبل جملات زیبای دکتر در گوشی ها پیامک می شد نمی دونم چه جریانی پشت پرده هست که الان فقط این اندیشمند بزرگ به سخره و تمسخر از سخنانش یاد می شه !!!!

با ربط ۲ : و ما مردم ایران هم چقدر قشنگ بدون فکر با یه جریانی هم صدا می شویم وقتی دیدم یه آدم با مدارج علمی بالا هم پیامک طنز دکتر را می ده فاتح فرهنگ این مملکت را خوندم !!!!!!

حرف دل : راستی شما می دونید بعد دکتر نوبت کدوم شخصیت علمی و فرهنگی که باید لگد مالش کنیم !!!!! شاید سهراب ... شاید پروین ... شاید دکتر حسابی و هزاران شاید دیگر

پ . ن : ایرانی - ایرانی بمان

 

عید غدیر

امسال هم باز یه عید دیگه اومد و بازهم یک سال از عمر ما گذشت خدا کنه تونسته باشیم رضایت اون کسی را که باید جلب می کردیم بدست آوریم .

پ.ن : امسال عید برای من مثل هر سال نیست !!!!!!

پ . ن : عید همه شما مبارک

 

مهم چیست ؟

مهم چیست ؟

در آفریقا آهویی هر روز از خواب بیدار می شود می داند که باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نگردد و شیری که باید از آهو تندتر بدود تا گرسنه نشود . در زندگی مهم نیست شیر باشی یا آهو ، مهم این است که هر روز با طلوع خورشید با تمام توان شروع به دویدن کنی .

پ.ن : سعی می کنم مثل گذشته دیگه مرتب بیام و سر وقت پست بگذارم .

باربط : از همه دوستانی که جویای احوال بنده بودند ممنون . خوبیم به لطف خدا